عروس برتر

۱۴ مطلب با موضوع «زندگی مشترک» ثبت شده است

چگونه روان زنانه خود را حفظ کنید؟

در چهار دسته به طور مجزا، برخی موارد مهم در ایفای زنانگی را برای شما عزیزان یادآور میشویم:

روان زنانه آفرودیت مثبت:

سعی کنید شادمانی را به زندگی خود راه دهید.
از اندام، پوست و صورت خود مراقبت کنید و افتخار کنید.
طناز، بی نیاز، لوند و مهربان باشید.
به دنبال پول نباشید و خود را فرسوده نکنید.
گفت وگو با دوستان و بستگان
گل، کتاب، ورزش، شعر، موسیقی، رقص، ناز، نقاشی، هنر، کفش پاشنه بلند، لباسهای ظریف، صدای آرام و خوش، کیمیاگری از ویژگیها و علایق ایزدبانوی عشق است.

روان زنانه آفرودیت منفی:

بی تعهدی، بیرحمی، خودپسندی، توهم زیبایی و لوندی، نگاه صرفا جنسی و شهوتگرایانه، سطحی نگری، سلطه جویی، حسادت

روان زنانه آمازون مثبت:

مطرح کردن مشکلات و مسائل روزانه با همسر به شکلی غیر هدفمند؛ بی آن که انتظار حل آن را داشته باشد.
دفاع از حریم خصوصی زناشویی
عدم اجازه دخالت دیگران
شاغل بودن و کمک به امور مالی
حریم خود را مشخص کنید. اگر همسرتان به شما توهین میکند یا کنایه میزند، به او بگویید که انتظار دارید به گونه‌ای با شما رفتار کند که با افراد مهم زندگی اش برخورد میکند.

روان زنانه آمازون منفی:

استفاده از دکمه‌های قرمز رابطه برای باج گیری، انتقام، تنبیه، سرزنش، حالگیری و … شما را وارد بازی قدرت میکند و بازی قدرت جایی شروع میشود که صمیمیت و در نتیجه شادی تمام میشود.
قدرت نمایی در مقابل همسر خود در امور مختلف
رقابت با همسر
حرفهای رکیک و مردانه
پوشش مردانه، موی کوتاه، توجه بیش از حد به کار و پول

مادونای مثبت:

داشتن برنامه های منظم نیایش، مراقبه، یوگا، ورزش  نوشتن وقایع روزانه و یا رسیدگی به گل و گیاه باغچه.
دریافت کمک از دیگران
شنونده بودن و پذیرا بودن
داشتن عکس همسر و فرزندان و بستگان با خود در محل کار
استفاده و تزیین محیط کار با گل و گیاه
محبت به دوستان و بستگان
قدردانی شفاهی و کتبی (پیامک یا ایمیل و …)
گردش در شهر محل زندگی، استفاده از مرخصی، بازدید از نقاط دیگر.
تماس با روان درمانگرها و معلمان معنوی
وفاداری
زنی که با مادونای خود در ارتباط است به دنبال نقاط قوت می‌گردد و از نقاط ضعف به راحتی چشم پوشی می‌کند.

روان زنانه مادونای منفی:

کسل کننده و خشک به نظر میرسد
راهبه شدن و دوری از دنیا
سردی جنسی

روان زنانه دیمیتر تایپ مثبت (اسطوره مادری)؛

قدردانی و توجه به کارهایی که همسرتان انجام میدهد
تشویق و تایید
دلگرمی و حمایت و پرستاری

روان زنانه دیمیتر تایپ منفی:

زنانی که مدام همسرشان را برای برآورده کردن نیازهایش چک میکنند
با او مثل پسربچه های بی دست و پا رفتار میکنند
راهکار میدهند
سرزنش میکنند
توجه و تایید بیش از حد نشان داده و وی را وابسته میکنند
مردها همدردی کردن را دوست ندارند. آنها دوست ندارند ضعیف دید شوند. مردها دوست دارند راهکار ارایه دهند اما راهکارهای دیگران را به سختی قبول میکنند. واکنشهای مضطربانه و دلواپسانه شما بار روحی آنها را سنگینتر میکند و ناخواسته در مقابل همدردی و راهکاردهی شما واکنش‌های مردانه‌ای از قبیل:
* تو نمی‌فهمی من چه می‌گویم!
* اصلا چرا برای تو این‌ها را گفتم!؟
* اگر خوابیده بودم بهتر بود تا این‌ها را برایت بگویم و فایده‌ای نداشته باشد.
* میشه انقدر وسط حرف من نپری!؟
این جملات و هر جمله دیگری که در پاسخ به همدردی شما گفته شود، قطعاً خوشایند روحیه زنانه نخواهد بود. پس بیاموزید که گهگاه، سکوت اختیار کنید و وجه معنابخش و شنوندگی خود را تقویت کنید.

توصیه های نهایی :
زن زندگی باشید و اعتماد همسرتان را جلب کنید تا همسرتان حسش را به شما بگوید. (مادونا تایپ)
مرد‌ها نه دوست دارند خیلی‌ خیلی رمانتیک و احساساتی باشند و نه این ‌که احساسات‌شان را کاملا پنهان و سرکوب کنند.
یک مرد برای این‌که از احساساتش حرف بزند، باید در مقابل همسرش احساس امنیت کند.
او باید بداند احساساتش برای شما ملموس و قابل‌پذیرش است و بدون این‌که در موردش قضاوت کنید آن‌ها را می‌شنوید.
در بسیاری مواقع مرد‌ها فکر می‌کنند، با همسرشان زبان مشترکی ندارند و حرف زدن از احساسات‌ شان به قیمت یک سوء تفاهم بزرگ تمام می‌شود.
به‌همین دلیل آن‌ها تا نشانه‌های درست نبودن این موضوع را در شما و زندگی‌شان نبینند، از آنچه درون‌شان می‌گذرد حرف نمی‌زنند.
علاقه نشان دادن به هیجانات و علایق وی
همه جا و در هر بحثی نیاز نیست خود را مطرح کنید؛ اجازه دهید او احساس دانایی داشته باشد. به او بگویید که از داشتن وی خوشحال و خرسندید.
زندگی مشترک باغ آماده و پر میوه نیست، بلکه زمین بکری است که باید با همدلی و همت، آباد شود و به ثمر بنشیند!!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ تیر ۹۶ ، ۱۳:۵۷
سحر روزبهانی

گر نظر ما را بخواهید باید بگوییم که: بستگی دارد! در هزاران مصاحبه‌ای که در شش قاره جهان انجام دادیم به این نتیجه رسیدیم که وقتی واقعاً کسی را دوست داشته باشید، سن شما و سن طرف مقابلتان دیگر چندان اهمیتی پیدا نمی‌کند. اما یک واقعیت هم وجود دارد و آن این است که موقعیت‌هایی هست که تفاوت سنی واقعاً مهم می‌شود.
وقتی ۱۷ سالتان باشد، اقدام به ازدواج با کسی که ۴۷ ساله است، ایده چندان جالبی به نظر نمی‌رسد. تجربیات زندگی یک نوجوان ۱۷ ساله تقریباً هنوز بچگانه است. اما فرد ۴۷ ساله فردی بالغ و باتجربه است و پستی و بلندی های زندگی را پشت سر گذاشته است.
این تفاوت‌ ها می‌تواند چالش بزرگی در رابطه ایجاد کند. پس اشتباه نکنید. موفقیت یک ازدواج به سطح بلوغ و تجربیات دو طرف بستگی دارد. واقعیت این است که وقتی پای عشق و ازدواج به میان می‌آید، فاصله سنی جادویی وجود ندارد. اما تجربه به ما می‌گوید که هر چه فاصله سنی دو طرف کمتر باشد، شانس ساختن عشقی ماندگار برایشان بیشتر می‌شود.
این تفاوت سنی چه یکسال باشد، چه ۵ سال، ۱۰ سال، یا حتی بیشتر، عشق بر همه چیز غلبه می‌کند. مسئله این است که ببینید واقعاً عاشق هستید یا نه، نه اینکه ببینید کسی که دوستش دارید چند سالش است. عاشق بودن خیلی مهمتر از تفاوت سنی بین دو طرف است. به یک مثال خوب اشاره می کنیم. بابک و سوزان ۴۸ و ۳۷ ساله هستند.
هر دو طلاق گرفته اند. می توانیم صادقانه بگوییم که هر دو آنها ازدواج‌ هایی واقعاً بد را تجربه کرده‌اند. اما فعلاً این را همین جا نگه می‌داریم. خوشبختانه بابک و سوزان همدیگر را پیدا می‌کنند! درواقع، واقعاً عاشق هم می‌شوند. وقتی گوش می‌دهیم که چطور عشق و محبتشان را به هم توصیف می‌کنند واقعاً سرحال می‌آییم.
این دو نفر نه تنها عاشق هم هستند، بلکه فهمیده‌اند که مورد احترام قرار گرفتن، اعتماد کردن به هم، صادق بودن و ارزش گذاشتن بر همدیگر چه ارزشی دارد. هم بابک و هم سوزان از ازدواج اولشان بچه دارند. هر دوی آنها واقعاً بچه‌هایشان را دوست دارند و می‌خواهند به خوبی از آنها مراقبت کنند.
و در واقع، هر دوی آنها حاضر نیستند کسانی را که به فرزندانشان عشق نمی ورزند را دوست بدارند. و واقعاً خوشا به حالشان! اول رابطه کمی درمورد اختلاف سنیشان تردید داشتند. اما دیگر اینطور نیست! الان فقط به عشقشان به هم فکر می کنند و بس! سنشان دیگر اهمیتی ندارد.
خوب، دوست دارید بدانید از سه دهه تحقیق درمورد اختلاف سن طرفین در ازدواج چه دستگیرمان شد؟ فهمیدیم که عاشق بودن و دوست داشتن همدیگر بر همه چیز غلبه می کند. اکثر ازدواج ها وقتی تفاوت سنی بین دو طرف کمتر از ۱۰ سال است موفق‌تر هستند اما وقتی این اختلاف بیشتر از ۱۰ سال باشد، احتمال موفقیت ازدواج به تدریج کمتر می‌شود.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ تیر ۹۶ ، ۱۳:۵۶
سحر روزبهانی

خطر امنیت طلبی

گاهی بعضی از ایده‌ها و اهداف آنچنان بزرگ یا غیرعملی به نظر میرسند که در همان ابتدای کار میتوانند ما را از پا بیندازند و منصرف کنند. ما معمولا از آنچه قوی است میگریزیم. می آموزیم که خود را از شکست، تمسخر، تحقیر و هر آنچه ممکن است به واقعیت دردناکی منجر شود، دور کنیم. به این ترتیب، سرکوب میشویم، فراموش میکنیم، از خود گسسته میشویم و عقده‌های ناخوشایندمان را در قالبهای مختلف به دیگران فرافکنی میکنیم.
عقاید و دلبستگیهایی که هنجارهای رفتاری را زیر پا میگذارند، و یا تغییر میدهند، احتمال دارد سرتان را به دیوار همرنگی با جماعت بکوبند. همیشه هم عیبجویان بسیارند. همان طور که آلبرت انیشتین گفت: ” همواره شخصیتهای بزرگ با مخالفت شدید افکار متوسط رو به رو شده‌اند.”
با وجود این، مردم در دلشان به آدمهای خطرپذیر احترام میگذارند.
اما سوال اینجاست که چرا آدمها امنیت موجود در امور روزمره را رها میکنند تا درگیر خطرهایی شوند که آنها را در معرض تنش و صدمه قرار میدهد؟ از زندگی با خطر چه چیزی عایدشان میشود؟
واضح است که مردم درگیر میشوند تا تجربه‌ای بکنند که در امور عادی نمیتوانند آن تجربه را داشته باشند.
تنها در یک موقعیت پرمخاطره و دور از امور روزمره است که عواطف آزاد میشوند و غلیان میکنند. آدمها در چنین لحظاتی بیشتر احساس وحدت و تمامیت میکنند؛ لحظاتی که در کانون خلاقیتشان قرار دارند. به یادشان می‌آید که قادرند از مرزهای آشنای آسایش فراتر بروند.
اما اگر از ایده‌ها و اهدافمان بگریزیم، آن احوال گسسته میتوانند به صورت بی‌آزاری در سرکوب حقایق متجلی شوند. ممکن است به فراموشی و یا “گریز روانی” منجر شوند که در آن فرد به واقع هویت خود را فراموش نموده و در زندگینامه دیگری پرسه میزند و یا همواره تصویر بی ارزشی را با خود حمل میکند.
کشف هدف زندگی و زیستن با آن، بدون خطر کردن میسر نیست، زیرا موقعیتهای مطمئن و قابل پیش بینی تفاوتی ایجاد نمیکنند. شاید هم شما عادت کرده‌اید و معتقدید که هر جا بروید خطر خود به خود همان جاست.
عقل سلیم به ما میگوید که آدم عاقل از خطر میگریزد.
این عقیده که کار یا زندگی میتواند بیخطر، با برنامه، منظم و قابل پیش بینی باشد، بزرگترین خودفریبی است.
در هر پیشرفتی، خطر کردن یک امر عادی است؛ یعنی شما برای فرصتها، تغییر خود و روشهای جدید اعمال قدرت آمادگی دارید. ویلی لومان در “مرگ فروشنده” چنین بیان میکند: فایده نهایی خطرپذیری این است که هرکس خودش تصمیم میگیرد با ناشناخته مواجه شود یا نه. تصمیم گرفته میشود، ذهن و جسم متعهد و نتایج پذیرفته میشوند. بعضی به خاطر معنا و هدف به دنبال خطر میروند و بعضی هم به خاطر عشق، مبارزه، آزمایش خودشان، جستجو یا دوستی، آن را دنبال میکنند. بسیاری در زندگی فقط به دنبال تغییر آهنگ یا تغییر تمرکز میروند.
یک معنی خطرپذیری این است که خود یا آرمانهایمان را با اینکه میدانیم ممکن است صدمه‌ای ببینیم، پیش ببریم. هنگام درگیری با فعالیت خطرآفرین، تنشی ایجاد میشود که دلالت بر یک شروع جدید دارد. این مبارزه، مهارتهای جدید و توان تحمل سختیهای جسمی را بطلبد یا نطلبد، نتیجه یکی است: جستجوی رشد و گسترش تواناییهای انسانی.
نتیجه این موقعیتهای مخاطره‌آمیز، یک درگیری تمام عیار است. نه تنها حواسمان تشدید میگردد و عواطفمان به اوج میرسد، بلکه همه چیز روی تکمیل موفقیت آمیز تجربه متمرکز میگردد. میتوانیم همه وجودمان را در آن بریزیم. این اشتیاق به مردن نیست، اشتیاق به زنده شدن است.
باید بدانید که هر انتخاب متضمن یک خطر است. اسکار وایلد میگوید: “ایده‌ای را که خطری نداشته باشد، مشکل بتوان ایده نامید.”
دیر یا زود همگی پی میبریم که بزرگترین مصیبت زندگی آن است که رشد نکنیم و از انتخابهایمان بهره مند نشویم.
ما به کمک خطر میتوانیم به دیدگاهی در خصوص زنده بودن و انسانیت برسیم. حتی در خطرهای مناسب هم رضایت هست به شرطی که قادر باشیم بین لذت موفقیت و رشد و درس گرفتن از اشتباهات خود توازنی برقرار کنیم.
هلن کلر گفت: ” یا زندگی یک ماجرای جسورانه است یا هیچ نیست.”
اکنون، نگاه کنید و ببینید با زندگی خودتان چه میکنید؟
چه عواملی مانع آن می شوند که مطابق ارزشهایمان زندگی کنیم؟
اگر ارزش و آرمانی نباشد، نمیتوان گفت کوتاهی کرده‌ایم اما اگر به یک ارزش متعهد شویم ولی بدان پایبند نباشیم، خطر از بین رفتن عزت نفس ما وجود دارد! به عنوان مثال جوانی که درونا میداند که فحاشی عملی زشت و آسیب زننده است اما به خاطر نادانی و همراهی با دوستانش، کورکورانه از آنها تقلید میکند، به تدریج حرمت نفس خود را نیز از یاد میبرد.
ما باید بدانیم چه کسی هستیم و اولویتهای ما کدام است!
لازمه داشتن زندگی مطابق با ارزشها، در درجه اول داشتن درکی صحیح از خود و زندگی و سپس انتخابی از درون محیط است. بنابراین برای اینکه به یک ارزش متعهد شویم باید حس کنیم که قدرت آن را داریم تا از بین گزینه‌ها یکی را انتخاب کنیم.
آنچه در خصوص اهداف مهم است، اطلاع در خصوص گزینه های موجود و توانایی انتخاب آزادانه از بین گزینه‌های گوناگون است. اما ما معمولا برای این که میل به تغییر در کار و زندگی را سرکوب کنیم صدها هزار عذر و بهانه می‌آوریم که نمیشود! اما اگر دست به امتحان بزنیم و حاضر شویم خطر کنیم و زندگی را به شکل یک آزمایش نگاه کنیم، پاسخ بیشتر این بهانه‌ها را میتوان داد.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ تیر ۹۶ ، ۱۳:۵۴
سحر روزبهانی

چه کرده‌ام؟ چه میکنم؟ چگونه؟

در واقع، همه ما در تجرد یا تاهل یا هر وضعیتی، به دلیل عدم شناخت کافی، ظلم میکنیم. در حالت کلی وقتی معطوف به یک جزئی شده، نسبت به جزئی دیگر غافل میشویم، کفر و پوشاندن حق صورت گرفته که به عبارت دیگر، ظلم است (به گمانم خواننده باهوش، در همین چند جمله، به وسعت مفهوم ظلم پی برده باشد).

حکایت میکنند که روزی مردی ثروتمند سبدی بزرگ را پر از گردو کرد، آن را پشت اسب گذاشت و وارد بازار دهکده شد،

سپس سبد را روی زمین گذاشت و به مردم گفت این سبد گردو را هدیه میدهم به مردم این دهکده، فقط در صف بایستید و هرکدام یک گردو بردارید.

به اندازه تعداد اهالی، گردو در این سبد است و به همه می‌رسد. مرد ثروتمند این را گفت و رفت.

مردم دهکده پشت سر هم صف ایستادند و یکی‌یکی از داخل سبد گردو برداشتند.  پسربچه باهوشی هم در صف ایستاد.

اما وقتی نوبتش رسید در کنار سبد ایستاد و نوبتش را به نفر بعدی داد.

به این ترتیب هر کسی یک گردو برمی‌داشت و پی کار خود می‌رفت. مردی که خیلی احساس زرنگی می‌کرد با خود گفت: “نوبت من که رسید دو تا گردو برمی‌دارم و فرار می‌کنم. در نتیجه به این پسر باهوش چیزی نمی‌رسد.”

او چنین کرد و دو گردو برداشت و در لابه‌لای جمعیت گم شد. سرانجام وقتی همه گردوهایشان را گرفتند و رفتند، پسرک با لبخند سبد را از روی زمین برداشت و بر دوش خود گذاشت و گفت:

“من از همان اول گردو نمی‌خواستم این سبد ارزشی بسیار بیشتر از همه گردوها دارد.” این را گفت و با خوشحالی راهی منزل خود شد. خیلی‌ها دلشان به گردو بازی خوش است و از این غافلند که آنچه گرانبهاست و ارزش بسیار بیشتری دارد سبدی است که این گردوها در آن جمع شده‌ اند.

خیلی‌ ها قدر خانواده و همسر و فرزند خود را نمی‌ دانند و دایم با آنها کلنجار می‌روند و از این نکته طلایی غافلند که این سبدی که این افراد را گرد هم و به اسم خانواده جمع کرده ارزشی به مراتب بیشتر از لجاجت‌ ها و جدل‌ های افراد خانواده دارد. آنها از این نکته ظریف غافلند که تیمی که در قالب خانواده، آنها را گرد هم جمع کرده مانند سبدی است که گردوها را در خود نگه می‌دارد و حفظ این سبد و تیم به مراتب مهمتر از چند گردوی اضافه است. بسیاری اوقات در زندگی، گردوهای حرص و طمع و منیت و خودخواهی، آنقدر انسان را به خود سرگرم می‌کنند که فرد اصلا متوجه نمی‌شود به خاطر لجاجت و یا یکدندگی و کله‌ شقی و تعصب و خودخواهی در حال از دست دادن سبد نگهدارنده گردوهاست و وقتی سبد از هم می‌ پاشد و گردوها روی زمین ولو می‌شوند و هر کدام به سویی می‌روند، تازه می‌فهمند که نقش سبد در این میان چقدر تعیین‌ کننده بوده است. اغلب، وقتی صحبت از ظالم میشود انگشت اشاره هیچ کس به سمت خودش نیست و هرکسی خود را از ارتکاب ظلم مبرا میداند. در صورتی که هر فردی در هر لحظه ممکن است به نوبه ی خود در حال ارتکاب ظلم بزرگی باشد، از نادیده گرفتن حق دیگری تا نگاهی تحقیر آمیز به کسی و … شما چطور؟

هرکجا که بی احترامی و بی ادبی نسبت به هر گوشه از هستی بیکران (انسان، گیاه، طبیعت و …) صورت بگیرد، در واقع ظلمی اتفاق افتاده است که از جهل، سرچشمه میگیرد. بیهوده نیست که تیزترین و کاربردیترین سلاح شیطان، سلاح جهل است. هر یک از ما بسته به میزان جهلمان ظالم هستیم که شدت و ضعفش، فرد به فرد فرق میکند و حتی در صورت رفع ظلم ظاهری، تا وقتی جاهل باشیم، ظالم خواهیم بود و هیچ اجباری (مگر اشتیاق به رهایی از جهل فراگیر) جهل ما را به آگاهی تبدیل نمیکند. پس حتی اگر مشکلات بشر از طریق جبر حل و فصل شود، ریشه ظلم از روی زمین برداشته نخواهد شد.  رسول اکرم (ص) میفرمایند: “هر کس در رفتار با مردم ظلم نکند، دروغ نگوید، خلف وعده ننماید، جوانمردی‌ اش کامل و عدالتش آشکار و برادرى با او واجب و غیبتش حرام است.”

بنابراین، شناخت و آگاهی نسبت به خود، زندگی، دیگران، هستی و عمیق شدن در آیات الهی، میتواند به صبر و رضایت، بدون تحمل و سازش و سرکوب احساسات، منجر شده و از ظلم فکری، زبانی و رفتاری ما بر عالَم بکاهد. اینکه بدانیم با کنترلگریها، ترسها، زخم زبانها، قلدریها، حقارتها و تحقیرها چقدر به خود و اطرافیانمان ظلم میکنیم و سپس با کمک یک مشاور آگاه و دلسوز، درصدد رفع زخمهای درون و شفای خود برآییم، کمک بزرگی به کاهش بار ظلم افتاده بر دوش هستی خواهد بود

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ ارديبهشت ۹۶ ، ۲۰:۱۵
سحر روزبهانی

آیا تفاهم اخلاقی که در ابتدای رابطه متوجه آن می‌شوید یک ازدواج بادوام و موفق را تضمین می‌کند؟ با آمار پنجاه-پنجاه ازدواج‌ها که نیمی از آنها موفق شده و نیمی دیگر به طلاق منجر می‌شود، قابل درک است که خیلی افراد دوست داشته باشند بدانند که ارتباط آنها به کدامیک از این دو راه منجر خواهد شد. اگر ازدواج دومتان باشد، احتمال موفق شدن حتی پایین‌تر هم می‌آید.
البته یک خبر خوب برای زوج‌ها داریم، حتی برای زوج‌هایی که برای بار دوم است که ازدواج کرده‌اند. خبر این است که نتیجه ازدواجی که با عشق و تفاهم متقابل شروع می‌شود، تقریباً قابل‌پیش‌بینی است. و مهمتر اینکه، موفقیت ازدواج به عواملی بستگی دارد که کنترل آن در دست خودتان است.
بیشتر زوج‌ها ازدواجشان را با احساسی بسیار خوب شروع می‌کنند. در یک تحقیق جدید که توسط جاستین لاونر و توماس برادبری انجام گرفت، بر روی عوامل خطرزایی کار شد که بتواند در ابتدای ازدواج‌ها موفقیت رابطه را تعیین کند. اینکه چه روابطی به ازدواج‌هایی موفق و بادوام منجر می‌شوند و کدام به مرور زمان به دلیل عصبانیت، خیانت یا عوامل تخریب‌کننده دیگر، نابود می‌شوند.
لاونرو برادبری ۱۳۶ زوج را به مدت ۱۰ سال پیگیری کردند. در چهار سال ابتدای ازدواج، همه زوج‌ها سطح بالایی از رضایت از ازدواجشان را گزارش دادند.
بعد از گذشت ۱۰ سال، بعضی از زوج‌ها طلاق گرفتند. لاونر و برادبری به اطلاعاتی که از زوج‌ها در ابتدای ازدواجشان جمع‌آوری کرده بودند رجوع کردند تا ببینند آیا زوج‌هایی که طلاق گرفته‌اند از همان روزهای اول با هم تفاوت داشته‌اند یا خیر.
آنها متوجه شدند که برای هر دو دسته زوج‌های موفق و طلاق‌گرفته، هر دو طرف میزان یکسانی از رضایت را از رابطه‌شان گزارش کرده بودند، حتی در چهار سال ابتدای ازدواج.
آنچه تفاوت داشت این بود که زوج‌هایی که بعداً طلاق گرفتند، حتی در سال اول ازدواجشان، تمایل بیشتری به ابراز احساسات منفی مثل عصبانیت داشته‌اند و از روش‌های ارتباطی انتقاد و متهم کردن همدیگر استفاده می‌کرده‌اند. این یعنی مهارت‌های همکاری آنها برای حفظ رابطه بی‌ثبات بوده است. آنها خیلی زود وارد مشاجره و دعوا با هم شده و در زمان بروز اختلافاتشان، خیلی زود از هم ناامید می‌شده‌اند.
وقتی زن دوست دارد یک کار انجام دهد و مرد دوست دارد کار دیگری، همیشه بین زوج‌ها اختلاف خواهد افتاد. همه زو‌ج‌ها زمان‌هایی دچار اختلاف عقیده و نظر، ناامیدی و ناراحتی می‌شوند. تفاوت در حرف‌هایی است که زوج‌ها در چنین زمان‌هایی می‌زنند و کارهایی که می‌کنند. آیا از مهارت‌های ارتباطی خود برای حفظ همکاری استفاده می‌کنند تا بتوانند درمورد آن مشکل با هم حرف بزنند و به یک راه‌حل منطقی و دوطرفه برسند؟ یا اینکه عصبانی می‌شوند و با خشونت و تهدید با هم صحبت می‌کنند؟ یا شاید هم به کل از حرف زدن با هم فرار می‌کنند و در آخر روز به روز از هم دورتر می‌شوند و خیانت بین آنها پیش می‌آید؟
خوشبختانه همکاری مهارتی اکتسابی و قابل‌یادگیری است. زوج‌هایی که این مهارت‌ها را برای حفظ روابط متقابل و تعاملی یاد می‌گیرند، احتمال پابرجا ماندن ازدواجشان بسیار بیشتر است، درست مثل راننده‌هایی که قوانین و مهارت‌های رانندگی ایمن را یاد می‌گیرند و دچار تصادفات رانندگی کمتری می‌شوند.

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ ارديبهشت ۹۶ ، ۱۰:۱۵
سحر روزبهانی

تصور کنید شوهرتان از صبح چندین ساعت مشغول کار بیرون از خانه بوده و با صدها مشکل رو به رو شده است. محیط کار، برخورد با دیگران، شلوغی و حالا به منزل آمده، خستگی تمام وجود او را گرفته و آرام و خسته لباسش را روی دستانش آویزان کرده و وارد اتاق می‌شود. می‌دانید چه چیزی می‌تواند خستگی او را بکاهد؟ نگاه محبّت‌آمیز و نوع لباسی که شما بر تن دارید، خیلی تاثیر‌گذار است.
از همه مهم‌تر روابط زناشویی بر نشاط و شادی فرد می‌افزاید و موجب تجدید قوای روحی می‌شود ، زیرا رابطه، بهتر از آسپیرین، تنش‌های روزانه و فشار روحی را درمان می‌کند .
پس زن یک هنرمند ماهر در برآوردن نیازهای شوهرش می‌باشد. روان‌شناسان عقیده دارند که هر مرد دو نیاز دارد که توسط همسرش برآورده می‌شود و هیچ‌گاه از ذهنش پاک نمی‌شود:

  1. روابط زناشویی صمیمانه.
  2. تحسین و مطرح کردن او.

باور کنید این نیاز ، یکی از مهم‌ترین نیازهای انسانی‌ست و زن و شوهر باید در تامین نیازهای همدیگر بکوشند. پس به عنوان زن و مرد در این گونه مسائل خسیس نباشید. اقتضای این خلقت، کار خداست که می‌فرماید: «در کنار شما، همسران را آفریده‌ام حلال و از وجود همدیگر لذت ببرید.» تا خدای نکرده زن و یا شوهر تشنه وارد جامعه نشوند ، چرا که دست شیطان قوی‌ست و پشیمانی فایده‌یی ندارد.

پنجره را تمیز کنید ، بعد قضاوت نمایید!
شنیده‌اید که می‌گویند ، کسی که از شیشه‌های کثیف پنجره به بیرون نگاه می‌کند ، هر آنچه در بیرون است را کثیف می‌بیند. در صورتی که آن چیزها تمیز هستند. آدم‌‌های بدبین و شکاک همیشه همه‌چیز را با عینک بدبینی خود می‌بینند و قضاوت می‌کنند. عینک بدبینی را از چشمانتان بردارید ، همه‌چیز را زیبا ببینید و لذت ببرید.
در زندگی اگر یک بار به مشکلی برخورده‌اید ، دلیل نمی‌شود همیشه نگران اوضاع باشید و به همه چیز بدبین شوید.

پیامبر صلی‌الله علیه و اله و سلم می‌فرمایند:
«خدا می‌گوید: اگر چندان گناه کنید که به آسمان برسد و سپس توبه نمایید ، خدا می‌پذیرد.»

اگر شما بنده‌ی آن خدا هستید که انسان را در اوج گناه می‌پذیرد ، پس چرا به‌خاطر یک حرکت، آن‌قدر بدبین شده‌اید؟ خوبی‌ها را در مقابل یک بدی بگذارید و از آن بگذارید. این رفتارها و پنجره‌های کثیف روی بچه‌های شما هم اثر می‌ گذارد. شوهر شما صدها کار خوب کرده است، ولی به دلیل یک اشتباه باید تا آخر عمر حساب پس دهد. یا خانم شما یک بار اشتباهی کرده، ولی تا آخر عمر باید در زجر باشد و در هر موقعیتی به رخ او بکشید؟ اینها نقطه‌های تاریک زندگی‌ست که باید نسبت به همدیگر گذشت کرد. و از گفته‌های پیامبر صلی‌الله علیه واله و سلم چنین است که می‌فرماید:
« برترین ایمان، صبر و گذشت است و خدا دو صفت را دوست دارد: بخشش و بخشایش.»

پلکان ترقی همسرتان باشید
همیشه در صدد رشد و پیشرفت همسر خویش باشید و تمام توان خود را به کار گیرید که او بتواند موفق شود زیرا اولین کسی که از این پیشرفت سود می برد ، شما هستید و در آینده این موفقیت در زندگی شما ذوب می گردد و برای فرزندانتان هم مؤثر خواهد بود. اگر وقتی شما ازدواج کردید ، خانم شما دیپلمه بود و بعد موفق به اخذ لیسانس گشت ، این لیسانس هم در وجهه ی اجتماعی او مهم است و هم برای خانواده ی شما ارزش دارد. اگر شوهر شما به یک شغل ارزشمند رسید و ارتقای مقام پیدا کرد و شما مسبب رشد او بوده اید، برای شما هم ارزش دارد. پس هر دو طرف بکوشید کوچک ترین زمینه ی پیشرفت را به وجود آورید ، چه در ابعادی مادی، معنوی و یا تحصیلی. ولی مراقب باشید ، این تلاش خود را دائماً، مانند پتک به رخ همسرتان نکشید. در غیر این صورت تنفر را در وجود او بیدار می کنید.
ابراز محبت و احترام به شکل کلامی و عملی، مکمل یکدیگرند
هم با زبان، هم با عمل به همسرتان ثابت کنید که او را دوست دارید و از ظاهرکاری و فریب دادن بپرهیزید ، زیرا حرف زدن بدون عمل، دوام زیاد ندارد.
مگر تا چه اندازه می شود دروغ گفت و دیگران را فریب داد؟ هم ابراز زبانی ارزش دارد و هم با عمل نشان دادن. در این خصوص، از فرامین اسلام استفاده کنید: «حتماً به همسرتان بگویید: دوستت دارم!» زیرا هرگز از ذهن او پاک نمی شود. مبادا در بیان این کلمه بخواهید خسیس باشید و تصور کنید گفتن این حرف لازم نیست. بسیاری از رفتارها با پیام منتقل می شود ، نه با عمل.
نگویید: «دوستی من در قلبم است!» مثل کسی که در خیابان از کنار فردی رد شود و بگوید: « ببخشید که سلام نکردم، چون سلام در قلب من است!» همچنین در عمل هم نشان دهید که برای همسرتان ارزش قایل هستید

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ ارديبهشت ۹۶ ، ۱۲:۱۴
سحر روزبهانی

انتخاب همسر مرحله حساسی در زندگی هر کدام از ما است. این که بفهمید یک نفر مناسب شما است یا نه، نیاز به تحقیق و مشاوره و بررسی زیادی دارد. شما نیاز دارید قبل از هر چیز خود را بشناسید و پس از آن طرف مقابل را بشناسید و دریابید چقدر به هم شبیه هستید.

شباهت یا تفاوت؟
این دقیقا مهم ترین مساله ای است که باید در انتخاب همسر در نظر داشته باشید. اگرچه تفاوت ها در ابتدای امر برای هر دو شما جذاب است اما آنچه باعث می شود شما در کنار هم بمانید، شباهت هایی است که به هم دارید. هر چه شباهت شما بیشتر باشد زندگی با دوام تری خواهید داشت. برای یک زندگی طولانی مدت به اندازه باقیمانده عمرتان، شما نیاز به شباهت ها دارید. وگرنه اگر فکر می کنید تا 20 سال دیگر حوصله تفاوت های همدیگر و سر و کله زدن به خاطر این تفاوت ها را دارید سخت در اشتباهید. 20 سال که هیچ. مطمئن باشید تا دو سال بعد، همه چیز برایتان عادی می شود و آن وقت تفاوت ها بیشتر توی چشم تان می آیند.

چطور تحقیق کنیم؟

برای شناخت طرف مقابل و فهمیدن میزان تناسب ها و تفاوت هایتان دو راه دارید.
1 – شناخت مستقیم :
چندین ساعت یا جندین جلسه با گفت گوی رو در رو می توانید درباره همه رفتارها، عادات, و اعتقادات طرف اطلاعات کسب کنید. با هم بیرون بروید، با خانواده یکدیگر صحبت کنید و به این ترتیب همدیگر را محک بزنید.

2 – شناخت غیر مستقیم :
نشانی و شماره تلفن چند تن از دوستان و آشنایان طرف را از خود او بگیرید. با آنها صحبت کنید و درباره رفتار اجتماعی، خانوادگی و خصوصیات مثبت و منفی شان بپرسید.

نگاهی به گذشته افراد
یکی دیگر از معیارهای که باید در ازدواج در نظر گرفت گذشته افراد است. یعنی باید مشابهت های بین شما با گذشته فردی که می خواهید با او ازدواج کنید داشته باشد. بسیاری از مردم می گویند که همسرم مرا درک نمی کند، درک زمانی صورت می گیرد که سرنوشت مشابهی داشته باشیم. مثلا بعضی ها در گذشته مورد محبت و دوستی قرار گرفته اند ولی بعضی ها اصلا مورد توجه نبوده. اگر این دو نفر ازدواج کنند چه اتفاقی می افتد؟ کسی که محبت ندیده تشنه محبت است و هیچ وقت سیراب نمی شود برعکس، کسی که همه چیز برایش مهیا بوده سیراب است و هیچ چیز چشمش را نمی گیرد پس بهترین حالت تعادل است.

شناخت خانواده ها
من خودش را انتخاب کرده ام، قرار نیست با خانواده اش زندگی کنم، او با خانواده اش فرق دارد… این ها جملاتی است که عاشق پیشه ها زیاد می گویند. بسیاری از دختر و پسرها فکر می کنند فکر می کنند که پدر و مادر خود یا همسرشان نقش مهمی در آینده شان نخواهد داشت، اما باید بدانند تا وقتی پدر و مادر زنده هستند، در زندگی مشترک آن ها موثر خواهد بود. و حتی زندگی مشترک می تواند سالیانی چند، از مرگ پدرها و مادرها متأثر باشد. همسر شما، حاصل تربیت همین پدر و مادر است و چه بخواهید و چه نه، چه مشخص باشد و چه نه، از سبک رفتاری و تربیتی آنها تاثیر گرفته. حتی اگر در ظاهر با آنها بسیار متفاوت باشد، اما شالوده شخصیتش توسط خانواده گذاشته شده. پس دقت در خانواده او می تواند به معنی کسب شناخت درباره روحیات همسر آینده تان باشد.

اهمیت مشاوره قبل از ازدواج
امروزه شمار روز افزون موارد طلاق موجب شده است تنا صاحب نظران به فکر پیدا کردن راه حل هایی باشند. زمینه های یک ازدواج موفق را فراهم سازند و مانع از افزایش طلاق شوند مشاوره قبل از ازدواج ابتدا در زمینه ی مسائل پزشکی و ژنتیکی و بعد در زمینه ها ی مسائل شخصی، روانی و روابط اجتماعی کاربرد دارد بعضی از کارکرد های مشاوره قبل از ازدواج عبارتند از :

  1. بررسی ملاکهای ازدواج سالم در مشاوره ی قبل از ازدواج
  2. بررسی آمادگی طرفین برای ازدواج
  3. ررسی تطابق و تناسب شخصیتی طرفین برای ازدواج

استخاره
بعضی از افراد برای تشخیص صلاح از فساد از استخاره استفاده می کنند. و چون حدود صحیح آن را نمی دانند به شیوه ی نادرست دست می زنند انسان موظف است در حل مسائل از نیروی عقل و تجربه ی دیگران بهره بجوید و چنانچه، با وجود به کارگیری مراحل یاد شده ابهام برطرف نشد می تواند با توسل قبلی به خداوند متعال برای رفع سرگشتگی استخاره کنند.

توکل به خدا
پشتوانه همه ی این مسائل گفته شده، توکل به خدای متعال و قادر مطلق است. در صورتی که نقاط مشترک، زیاد و نتایج تحقیقات انجام شده مثبت بود، با توکل بر خدا می توان ازدواج کرد.

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۴ ارديبهشت ۹۶ ، ۲۲:۱۹
سحر روزبهانی

ازدواج اگر در چهارچوب درستی نباشد، به جای اینکه آرامش‌دهنده باشد آرامش را برهم می‌زند و یا به جای اینکه با کسی رابطه صمیمانه‌ای پیدا کنیم، ممکن است همیشه با او زندگی کنیم، اما کاملا تنها باشیم. بنابراین، باید در زمان انتخاب همسر چند تناسب کلیدی را در نظر بگیرید که در صورت وجود نداشتن هر کدام از آنها، ازدواجتان با خطر از بین رفتن رو به رو می شود.

تناسب خانوادگی
شما در بستر خانواده تان شکل می‌گیرید. چهارچوب هر خانواده هم با خانواده دیگر فرق می‌کند؛ یعنی هر خانواده بسته به زمینه فرهنگی و تربیتی‌ای که دارد در فرد تأثیر متفاوتی می‌گذارد. تا جایی که جان واتسون- پدر روان‌شناسی- می‌گوید: پنجاه نوزاد به من بدهید و بگویید چه شخصیت‌هایی لازم دارید؛ دانشمند، پلیس، قاضی، دزد و… چه می‌خواهید؟! من مطابق سفارش شما بیست سال بعد این افراد را تحویل می‌دهم. در واقع او می‌خواهد بگوید که تربیت، نقش بسیار پررنگ‌تری از زمینه‌های دیگر مثل ژنتیک دارد.
اما با وجود نقش مهمی که خانواده در شکل‌گیری شخصیت فرد ایفا می‌کند، این مسئله در ازدواج های امروزی خیلی وقت ها با فرضیه «من قرار است با خودش زندگی کنم، نه خانواده اش!» نادیده گرفته می‌شود. گاهی حتی دختر و پسر، همدیگر را خارج از بسته خانوادگی می‌بینند. مثلا در دانشگاه با هم آشنا می‌شوند، در حالی که نمی‌دانند طرف مقابلشان محصول چه خانواده‌ای است!
اما وقتی کسی می‌گوید که ما از نظر خانوادگی به‌هم می‌خوریم، آیا به طور خاص، بستر فرهنگی و شیوه‌های تربیتی رایج در خانواده را بررسی کرده و به این نتیجه رسیده‌است؟ گاهی دو نفر با هم ازدواج می‌کنند و از نظر فرهنگی و خانوادگی به هم شبیه هستند، اما شیوه‌های تربیتی آنها متفاوت است!
مثلا در خانواده پسر، زن جایگاه و ارزشی ندارد. مادر پسر،سی سال است که زندگی کرده ولی هیچ‌چیز متعلق به او نیست و وظیفه‌ای جز بچه داری و پخت و پز و رُفت و روب نداشته است. پسری که نگاهش به زن این‌گونه شکل گرفته اگر با دختری ازدواج ‌کند که در ساختار خانواده‌اش مادر محور بوده و تعیین تکلیف می‌کرده است در زندگی به مشکل برمی خورند. پس این دو، تناسب خانوادگی ندارند هرچند از نظر سطح تحصیلات و وضعیت مالی شبیه و در یک طبقه باشند.
اعتقادات و باورها، جنس محکمی دارند و به خاطر هیچ‌کس نمی‌آیند و بروند. اگردونفر که با هم ازدواج می‌کنند، این تناسب را ندارند، باید بدانند که اعتقادات تغییری نمی‌کند مگر براساس شناخت. به‌عنوان مثال، دختری به حجاب اعتقاد ندارد. پسری با او ازدواج می‌کند و می‌گوید به خاطر من حجاب بگذار. ممکن است دختر بپذیرد ولی اعتقادی به آن ندارد.

تناسب فرهنگی
فرهنگ یعنی بایدها و نبایدهایی که تعیین تکلیف می‌کند. فرهنگ به ما می‌گوید چه چیزی درست است و چه چیزی غلط؟‌ چه کاری باید انجام شود و چه کاری نباید صورت گیرد؟ از آنجا که فرهنگ‌ها با هم متفاوت هستند، بایدها و نبایدهای آنها نیز فرق می‌کند. به‌عنوان مثال، بایدها و نبایدها در فرهنگ آذری‌ها بسیار متفاوت‌تر از بایدها و نبایدهای فرهنگ شمالی‌هاست؛ حتی گاهی نباید یکی، باید دیگری است.
انسان در فرهنگ خود به طور ناخودآگاه احاطه شده است. از صبح که بیدار می‌شویم این فرهنگ ماست که می‌گوید چطور بیدار شویم و با خانواده چگونه رفتار کنیم، چطور حرف بزنیم و چگونه غذا بخوریم و… هیچ‌کاری نیست که به فرهنگ ارتباط نداشته باشد. بنابراین، لازم است که دختر و پسر از نظر فرهنگ اجتماعی به یکدیگر نزدیک باشند. فاصله‌های فرهنگی زیاد، زندگی این دو را تحت‌الشعاع قرار خواهد داد.
حال اگر 2 نفر همه خصوصیات‌شان با هم همخوانی داشته باشد ولی تناسب فرهنگی نداشته باشند چگونه برخورد کنند؟ اینجاست که باید از فرهنگ یکدیگر آگاه شوند و آن را بپذیرند؛ این مهم است؛ نه اینکه آن را مسخره کرده و بگویند چه بیخود! اگر این آگاهی و پذیرش باشد، به گونه‌ای هم‌فرهنگ می‌شوند.

تناسب اعتقادی
اعتقادات و باورها، جنس محکمی دارند و به خاطر هیچ‌کس نمی‌آیند و بروند. اگردونفر که با هم ازدواج می‌کنند، این تناسب را ندارند، باید بدانند که اعتقادات تغییری نمی‌کند مگر براساس شناخت. به‌عنوان مثال، دختری به حجاب اعتقاد ندارد. پسری با او ازدواج می‌کند و می‌گوید به خاطر من حجاب بگذار. ممکن است دختر بپذیرد ولی اعتقادی به آن ندارد. حجابی که به خاطر پسر می‌آید، روزی که دختر خاطر پسر را نخواهد و کوچک‌ترین اختلافی پیش آید، برداشته می‌شود. عمل به دستورات دینی بدون پشتوانه اعتقاد فردی تقریبا غیرممکن است. اگر فردی بی‌اعتقاد است، باید ابتدا با مطالعه و تحقیق به اعتقاد محکمی برسد، نه اینکه به خاطر دیگری اعتقاد ظاهری پیدا کند.

تناسب اقتصادی- اجتماعی
طبقه اقتصادی- اجتماعی، یک نوع نگرش به زندگی ایجاد می‌کند. وقتی دونفر از لحاظ طبقه اقتصادی- اجتماعی با هم فاصله زیادی دارند، نگرش به زندگی و رفتارشان با هم متفاوت است. گاهی آدم‌هایی متعلق به طبقه اقتصادی- اجتماعی بالا نیستند ولی با فعالیت‌های اقتصادی- اجتماعی به این طبقه می‌رسند و صاحب خانه، ماشین و… می‌شوند. اما مردم در یک برخورد یا یک نگاه به آنها می‌گویند تازه به دوران رسیده! و این، نوع رفتار و نگرش آنهاست که مردم را متوجه این موضوع می‌کند.
طبقه اقتصادی- اجتماعی به انسان‌ها یک نگرش، رفتار و بینش به زندگی می‌دهد. بنابراین وقتی دونفر از دوطبقه اقتصادی- اجتماعی متفاوت ازدواج کنند، از نظر نوع نگاه به زندگی خیلی با هم فرق دارند و نگرش آنها به زندگی خیلی متفاوت است؛ به همین دلیل دچار مشکلات بسیار می‌شوند.

تناسب شخصیتی
هر انسانی شخصیت ویژه خود را دارد. اگر دو نفر که ازدواج می‌کنند، تفاوت‌های شخصیتی زیادی داشته باشند در رابطه خود دچار مشکلات زیادی می‌شوند. فرض کنید فردی از نظر شخصیتی برون‌گراست و راحت ابراز احساسات و عواطف می‌کند و بیشتر دوست دارد در جمع باشد؛ این فرد با کسی ازدواج می‌کند که انسانی درون‌گراست و ابراز احساسات برایش سخت است، حضور در جمع برایش خوشایند نیست و ارتباط برقرار کردن با افراد برایش دشوار است.
این دو در طولانی‌مدت دچار مشکل می‌شوند؛با هم هستند ولی احساس تنهایی می‌کنند. جالب اینجاست که در ابتدا به خاطر خصوصیات متضادی که دارند، خیلی جذب همدیگر می‌شوند ولی به تدریج از هم فاصله می‌گیرند چون با هم تناسب ندارند و نمی‌توانند نیازهای همدیگر را برآورده کنند.

تناسب تحصیلی
این تناسب هم نقش مؤثری دارد. اما چون تحصیلات اکتسابی است (یعنی اگر امروز نیست فردا می‌تواند باشد)، جزء مسائلی است که می‌گوییم اگر همه شرایط را دارند و بالقوه می‌توانند ادامه تحصیل دهند، در این ازدواج مشکلی پیش نمی‌آید.
اگر دختر فوق‌لیسانس و پسر لیسانس است، اشکالی ندارد ولی اصولا بهتر است که هر دو هم‌سطح باشند. گاهی دو نفر از مقطع لیسانس با هم آشنا می‌شوند و ازدواج می‌کنند. پسر دکترا می‌گیرد ولی دختر در همان مقطع مانده است. کم‌کم از هم فاصله می‌گیرند و فضای فکری آنها بسیار متفاوت می‌شود. این تغییر در جایگاه ها می تواند زنگ خطری برای زندگی آنها باشد!

رضایت والدین
این جا دیگر بحثی از تناسب های شما و همسرتان نیست و ماجرا مربوط به تناسب عروس و داماد با خانواده ها می شود! از آنجا که عدم رضایت والدین تا سال‌های بسیار طولانی و حتی تا آخر زندگی تأثیر خود را دارد، خوب است که دو نفری که می‌خواهند ازدواج کنند، حتما خانواده‌هایشان راضی باشند و اگر نیستند باید آنها را متقاعد کرد. باید دلایل مخالفت را دانست چرا که اغلب تجربه آنها باعث می‌شود که دلایل درستی را مطرح کنند و نباید عدم رضایت را سرسری گرفت و باز هم اگر برخلاف همه تلاش‌ها راضی نشدند، بهتر است تا گرفتن رضایت صبر کنند یا به ازدواج دیگری فکرکنند.

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ ارديبهشت ۹۶ ، ۲۲:۱۸
سحر روزبهانی

در زمان ازدواج گاهی دچار اشتباهاتی می شویم که روحمان هم از آنها خبر ندارد! اگر شما هم درباره ازدواجتان این طور فکر می کنید هر چه زودتر یک تجدید نظر اساسی درباره دیدگاه هایتان داشته باشید.

تصورات غلط و افراطی
انتخاب همسر دست ما نیست، هر چه خدا بخواهد همان خواهد شد.
معیارگذاری برای انتخاب همسر باعث وسواسی شدن من می شود؛ بهتر است در ازدواج فقط به قلب خود نگاه کنم.
مشاوره و مطالعه، همگی دکان و محل درآمد است. در ازدواج فقط دل مهم است و عشقی که به وجود می اید. اگر بساز و صبور باشی، ایرادات همسرت برطرف خواهد شد.
در هنگام انتخاب باید دقیقاً به معیارها توجّه کنم و عاقلانه تصمیم بگیرم. نباید نگران دلم باشم، همیشه گفته اند عشق بعد از ازدواج خود به خود به وجود می آید.
تنها مشاور و معرّف برای انسان، عقل و احساس خود انسان است.

چه کسی می تواند بهتر از من شرایط من را درک کند؟
استخاره، مشورت با خداست و بسیار بهتر از عقل ناقص و علم و تجربه ی محدود مشاور کارآیی دارد.
من در ازدواج یک مشاور و معرّف خوب دارم؛ ریش و قیچی را دست او داده ام.
این دختر و پسر از کودکی قسمت هم بوده اند.
این دختر فرزند فلان عالم دینی است، پس حتماً برای من مناسب است.
پسر من دانشگاهی است، با دختر حوزوی نمی تواند بسازد.
در انتخاب نباید سختگیری کنید، بعد از ازدواج همه تغییر می کنند.
پسرت خیلی شر است زنش بده، آدم می شود.

شما ازدواج کنید، بعدا کم کم همسرت را تغییر می دهی می شود همانی که دوست داری!
در انتخاب، عقل باید حرف اول را بزند و در انتها قلب امضا کند. بعد از آن که معیارهای مهم را شناختیم و کفویت ها و حساسیت های مهم را عاقلانه در فرد مورد نظر چک کردیم و در تمام مراحل عاقلانه از مشورت استفاده کردیم، اگر این مراحل تمام شد، حال دختر و پسر باید به قلب خود رجوع کنند ببیند آیا همدیگر را می پسندند یا نه؟
امام صادق علیه السلام فرمودند: ببین جان خودت را پیش چه کسی قرار می دهی و ببین چه کسی را در مالت شریک می کنی و ببین چه کسی را به دین و اسرار خود مطلع می کنی. همین حدیث کافی است تا چشمتان را باز کنید و ببینید که در ازدواج و انتخاب مختار هستید اما نه کاملاً؛ یعنی سرونوشت ما، هزاران انتخاب جلوی روی ما گذاشته است و ما خارج از این سرنوشت، به سایر انتخاب ها دسترسی نداریم؛ مثلاً نمی توانیم با دختری از زمان آینده یا گذشته ازدواج کنیم ولی در بین هزاران انتخاب این عقل و مشورت و سابقه ی گذشته است که انتخاب بهینه را ممکن می سازد و در هر صورت انتخاب ما جزء سرنوشت ما خواهند بود.
پس از تشخیص معیارها، قدم بعدی اولویت بندی آن هاست. نسبت به معیارهای تقوا، اخلاق، اصالت خانوادگی، سلامت و کفویت اصلاً کوتاه نیایید. این معیارها هر کدام حالت وتو کننده دارند.

در مورد کفویت هم نباید کوتاه آمد، ولی باید دقّت کنید بسیاری از صفاتی که شما برای خود در نظر می گیرید و دوست دارید در همسرتان نیز مشترک باشد، اصلاً مهم نیست. برای مثال، علاقه داشتن یا نداشتن به یک غذا، یا بسیاری از عیوب و حساسیت های طرفین قابل برطرف شدن است. در این دسته از صفات باید کل نگر بود نه جزء نگر. کل انگاری یعنی در شناخت افراد باید از کل به جزء رسید. کل معرّف جزءهاست. یادتان باشد بعد از ازدواج امکان هر تغییری وجود دارد به جز اشکالات مبنایی.

انتخاب دلی یا عقلی؟
در انتخاب، عقل باید حرف اول را بزند و در انتها قلب امضا کند. بعد از آن که معیارهای مهم را شناختیم و کفویت ها و حساسیت های مهم را عاقلانه در فرد مورد نظر چک کردیم و در تمام مراحل عاقلانه از مشورت استفاده کردیم، اگر این مراحل تمام شد، حال دختر و پسر باید به قلب خود رجوع کنند ببیند آیا همدیگر را می پسندند یا نه؟
اگر قلب در ابتدای کار، گرایش پیدا کرد عقل از اعتبار می افتد و انسان عیوب را نمی بیند با توجّه نمی کند. عقل به تنهایی کافی نیست.
آخر کار، پسندیدن قلب مهم است. یک عمر زندگی است! البته منظور از پسندیدن قلب، پسندیدن است نه شیفتگی و عشق.

توکّل های اشتباهی
خیلی ها کوتاهی و کم توجهی خود در مرحله ازدواج را «توکل» تعبیر می کنند. مثلا می گویند: خانواده ی دختر در شهر دوری هستند، چطور از اینجا بکوبم بروم آنجا؟ توکّل به خدا. انشالله خیر است! یا خانواده اش خوب نیستند؛ اما خودش جوان خوبی است. توکّل به خدا!
عده ای هم این طور معتقدند که توکل و توسّل خرافات است؛ تا عقل و مشورت هست چه جای خرافات؟!
در واقع معنای توکّل در ازدواج این است که خدای من تمام ابزارهای مشروعی که برایم قرار داده ای، مثل تفکر، مشورت، تحقیق، سؤال و جواب های خواستگاری و غیره را بکار می بندم ولی برای هیچ کدام اصالت قائل نمی شوم؛ یعنی تمام تلاش خود را انجام دهید اما از خداوند بخواهید همسر خوب و ازدواج سالمی را برایتان در نظر بگیرد؛ چون ممکن است در تحقیقی یا غیره، اشتباه کرده باشم.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ ارديبهشت ۹۶ ، ۲۲:۱۶
سحر روزبهانی

احتمالا این ضرب المثل را شنیده‌اید که میگوید: “به من بگو به چه می‌ اندیشی تا بگویم که هستی!؟” زمانی که با اندیشه خوشبختی و شادی وارد ازدواج میشوید، احتمال فرافکنی و در نهایت ناکامی و سرخوردگی شما از آنچه مایه شادکامی خود دانسته بودید، زیاد خواهد بود. چون ازدواج، چیزی نیست که بتواند تمام آنچه شما توقع دارید و در خود بالفعل نکرده‌اید، را به شما هدیه دهد. اصولا ازدواجهای ماندگار، با کشمکشها و سردرگمیهای زیادی روبرو میشوند تا از میزان منیتهای انسانها کم کنند، که مهار نمودن آن به درجه خود آگاهی و مدیریت طرفین بستگی دارد.

ویلیام گلسر در تئوری انتخاب، با شباهت زوجین در میزان نیازهای پنج گانه، موافق است. شباهت نگرش و دیدگاه و احساس زوجین، نوعی حس امنیت خاطر را به ارمغان می‌آورد که میتواند از معیارهای مهم برای ازدواج موفق و ماندگار باشد.

یافتن شباهتها در نیازهای اساسی، کاری نیست که به سادگی و در سطح، ممکن باشد مگر این که شما به درجه‌ ای از خود آگاهی رسیده باشید که بتوانید مختصات وجودی خود را درک کنید و از این طریق به بررسی طرف مقابل بپردازید.
اما یکی از بازیهایی که ممکن است در این میان بخوریم، بازی نفس یا ایگو است که با خوشایند نشان دادن شباهتهای ما و فردی که برای ازدواج انتخاب نموده ایم، میتواند زمینه اشتباه در ارتباط را فراهم سازد. اغلب ما دوست داریم،‌ کسانی در اطرافمان باشند که شبیه ما هستند. اگر باورها و عقیده‌ های کسی با ما شبیه باشد، احتمالاً به او بیشتر علاقه خواهیم داشت و میل خواهیم داشت که با او دوست شویم.
این رفتار چیز بدی نیست. همین رفتار است که باعث می‌شود زندگی برای ما شیرین‌ تر و لذت‌ بخش‌تر شود. اما همزمان، اتفاق دیگری هم در حال روی دادن است. عملاً ما به صورت ناخود آگاه و ناخواسته، هر چیزی را که با باورهای ما یا نگرش‌های ما به جهان اطراف در تضاد باشد،‌ کنار می‌گذاریم. یا اگر بخواهیم به شکل دیگر بگوییم، ما اطرافمان را با اطلاعات و افرادی پر می‌کنیم که مدل ذهنی فعلی ما را تایید کنند. و این، خود نوعی فرار (دوگانگی) محسوب میشود. فرار از تضادهایی که میتوانند ایمان ما را به لرزه افکنند و یا بر ایمانمان بیفزایند.
ذهن ما، اطلاعاتی را که به نفعش باشد مورد توجه قرار می‌دهد و از اطلاعاتی که با دانسته‌ها و مفروضات فعلی‌اش در تضاد است، می‌گریزد. این یک خطای شناختی است که به آن Self Confirmation Bias یا خطای تایید خود، گفته می‌شود.
این مورد در سالهای اخیر در قانونی به نام قانون جذب، نمود زیادی پیدا کرد. به طوری که چنین القا شد که ما به هر آنچه بیاندیشیم، آن را خلق کرده ایم. در حالی که وجه ظریف این قانون نمایش داده نشد و همچنان در لایه‌ ای از ابهام باقی ماند تا افراد ساده لوح و منفعت طلب با این پرسش روبرو شوند که: چرا هرچه تمرکز میکنیم، به آنچه خواسته‌ ایم نمیرسیم؟
پاسخ، ساده است؛ چون شما سایه‌ ها و تضاد ها را نادیده گرفته و در حال گریز، از نوع نرم، میباشید! این اتفاق میتواند در ازدواج نیز رخ دهد. مهم، باورهای ماست که سالها درونی شده اند و نه آنچه به آن وانمود میکنیم!
به همین دلیل است که موافقان یک عقیده و باور،‌ هر روز معتقدتر می‌شوند و منتقدان آن باور و عقیده، هر روز در مخالفت با آن باور و عقیده، مصمم‌تر می‌شوند. (میتواند فرار ذهن از ناخوشایندها یا قفلهای ذهنی، بیان شود)
دیوید مک رانی می‌گوید: ذهن انسان، بیشتر به دنبال امنیت می‌گردد تا واقعیت. و امنیت از تایید دانسته‌ های قبلی حاصل می‌شود.
امنیت، نوعی چارچوب ذهن است که مانع رهایی میشود. این چهارچوبها خودش محدودیت ساز میشود؛ در زندگی، هرگونه چهارچوبی نسبت به هر مقوله‌ ای برای انسان محدودیت می‌آورد. تنها راه، در پذیرش است. زمانی که از مثبت و منفی رها شویم، رهایی اتفاق می‌افتد.
زمانی که خوب و بد را مطلق نبینیم و در پس هر خیر، شر و در پس هر شر، خیری پنهان را باور کنیم، مسئولیت پذیر میشویم.
موسی و فرعون در هستی توست
این دو خصم را باید در خویشتن جست
و اینجاست که به تعادل و خوداگاهی میرسیم و تفاوت و تشابه را باهم میپذیریم.
در آیات قرآن کریم داریم:
ای کسانی که در گناه کردن اسراف میکنید از رحمت خداوند غافل نشوید ( او بخشنده و مهربان است).

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ ارديبهشت ۹۶ ، ۲۲:۱۴
سحر روزبهانی